چون من به در هجر ز بیداد تو رفتم


چندان نگهم داشت که از یاد تو رفتم

چون فاختهٔ سنگ ستم خرده ازین باغ


دل در گرو جلوهٔ شمشاد تو رفتم

بشتاب ز دنبال که با زخم غریبی


از صید گه غمزهٔ صیاد تو رفتم

برکس مکن اطلاق هلاکم که ز دنیا


از سعی اجل هم نه به امداد تو رفتم

پوشیده کفن سوی مکافات گه حشر


تا زین ستم آباد به بیداد تو رفتم

خسرو ز جهان می شد و آهسته به شیرین


می گفت که من در سر فرهاد تو رفتم

نالان به درش محتشم از بس که نشستی


من منفعل از ناله و فریاد تو رفتم